اگر هزار سال طول کشید تا حکیم ارد بزرگ ، بزرگترین فیلسوف و حکیم ایران پس از حکیم خیام نیشابوری از شهرمان شیروان سر برآورد زلزله یازده اردیبهشت 1308 شیروان نیز پس از زمین لرزه مرداد 322 هجری خورشیدی ( اوت 943 میلادی)، اترک- نسا ، بزرگترین زلزله استان خراسان شمالی به شمار می رود در اینباره مطلبی از پژوهشکده بین المللی زلزله شناسی و مهندسی زلزله تهیه کرده ام که تقدیم می شود .
زمین لرزه 11 اردیبهشت ماه 1308 هجری شمسی (1 مه 1929 میلادی) کپه داغ.
زمین لرزه 11 اردیبهشت ماه 1308 هجری شمسی (1 مه 1929 میلادی)، کپه داغ
به دنبال این زمین لرزه، تعداد زیادی پسلرزه به وقوع پیوست که بسیاری از آنها تلفات و ویرانی های افزونتری به بار آورد. در 3 مه گرماب و کورکولاب بکلی ویران شدند و در 13 مه آتابگ و آبادی های دیگری در امتداد کیرگان علیا ویران شدند. در 13 ژوئیه، قلعه فاروج، سینکلی و ده روستای دیگر که پیشتر آسیب دیده بودند بطور کامل ویران شدند و بیست و یک تن کشته شدند. به قوچان و شیروان آسیب های افزونتری رسید و تنها چند خانه چوبی به صورت قابل سکونت باقی ماند. تا زمستان 1308 رویداد پسلرزه ها گزارش شده است. بزرگای زمین لرزه 11 اردیبهشت 1308 هجری شمسی حدود 3/7 در مقیاس امواج سطحی(MS) برآورد شده است.
سلام به همه خوانندگان شیران شیروان ، متن بسیار زیبایی درباره خدمات آقای ایرج سعادتیار از آقای منوچهر نبی زاده (عضو هیئت موسس انجمن فرهیختگان شیروان) دریافت نمودیم که تقدیم می گردد :
دیدار با یک پیشکسوت موفق
بهار طبیعت وجشن نوروز را بهانه ای قرار دادیم این سنت خوب را اجرا کرده و به دیدار یکی از مدیران پیشکسوت موفق سال های دور شهرستان برویم هرچند از قبل با ایشان آشنا بودم اما تا این گفتگو اطلاع کافی از کارهای بزرگی که او در زمان مدیریت اش برای ورزش و جوانان ما انجام داده بود نداشتم .
دیدار با اولین ریاست تربیت بدنی (ورزش وجوانان) شیروان اقای ایرج سعادتیار او که بسیارمهربان و مهمان نواز است و وقتی سخن از شیروان بخصوص ورزش شهرستان به میان می آید لبخند وخوشحالی اش را نمی تواند در لابه لای چروک صورتش پنهان کنند. ابتدا از ایشان در مورد رفاقتش با ورزشکاران کشور بخصوص پهلوانان نامی پرسیدم که در تصویر ذیل از رفاقت با این بزرگان گفت و این عزیزان را یک به یک تا جایی که حضور ذهن داشت معرفی نمود .
سال 1344نشسته از راست آقایان : مدیر هتل سپید مشهد ، جهان پهلوان تختی ،پهلوان غلامرضا قشنگ ، ایرج سعادتیار ، پهلوان شورورزی ، پهلوان وفادار
بعد توضیح می دهد که کارش را از سال 1345 در تربیت بدنی شیروان که در آن موقع فاقد هرگونه زیر ساخت مناسب برای ورزش بود شروع کرد و از همان ابتدا مدیریت اش را بر دو هدف اصلی بنا نهاد اول پیگیری اماده نمودن زیرساخت های لازم جهت ورزش جوانان و دوم شناسایی جوانان مستعد و حمایت و تشویق انها جهت ورزش منظم وتشکیل تیم های ورزشی استاد سعادتیار در مورد زیر ساخت ها اینگونه توضیح می دهد که در سال 1345 بعداز انتصاب شدنم بعنوان رئیس تربیت بدنی ابتدا بدنبال تحویل یک زمین های مناسب جهت احداث مجموعه های برای ورزش جوانان بودیم که موفق شدیم
1-درسال 1347 ساختمان اداره تربیت بدنی (سابق )و سالن تمرین ابتدای خیابان ورزش را در خیابان امام رضا (ع) بنا کنیم .
2- درسال 1349 مجموعه استادیوم تختی بین میدان دادگستری و امام علی(ع) که اون موقع خارج شهر بود را شروع به ساخت کردیم.
3- در سال 1355 اعلام کردند که هر مدیری بتواند ظرف یک ماه زیرساخت مناسب برای یک مجتمع ورزشی را فراهم نماید اعتبار لازم به او ابلاغ می گردد که ما در شیروان مجتمع ورزشی 13 آبان واقع در خیابان جهاد را پیشنهاد داده و این اعتبار را جذب کردیم .
و بعد توضیح می دهد در حین اماده شدن زیر ساخت های ورزش شهرستان به دنبال ورزشکاران مستعد فقط به شهر و رستاها اکتفا نکرده حتی اگر شنیدم فلان ورزشکار بااستعداد است و در گلیل چوپانی هم می کند به سراغشون رفتم و دعوت کردم به تمرینات ورزشی بیاد و در مسابقاتی که برنامه ریزی می کردیم شرکت نمایند و با اضافه نمودن تصاویر بعضی از این ورزشکاران به توضیحات خود می گوید که اینگونه بود که ماتوانستیم 6 سال پیاپی قهرمان کشتی خراسان بزرگ باشیم و بعد یکی یکی این ورزشکاران را به دقت و حتی با نام کوچک یاد می کند هرچند بدلیل کم سویی چشمانش و کیفیت پایین تصاویر گاهی مکسی کوتاه می کند.وقتی او از ورزشکارانش که نقش مربی ، سرپرست را برای آنها داشته با علاقه می گوید من معنی این جمله ای که می گویند معلمی یعنی عشق را به وضوح احساس می کنم .
تیم کشتی رویایی شیروان سال 1347 آقایان: ایرج سعادتیار(مربی ،سرپرست)،محمد علی زاهدی،جمشید لطیف،اصغرنژاد،علیرضا معینیان، عباس هوشمند، علی اکبر اختری،امیر منوری،سیاوش احمدی ، رضا پورضا
بعداز کشتی ازتشکیل تیم هندبال شیروان و تمرینات و مسابقات مختلف این تیم تا قهرمانی تیم هندبال شیروان در اولین دوره مسابقات هندبال کشور می گوید وبعد از کسب تشکیل تیم والیبال و کسب مقام سوم تیم والیبال شیروان در مسابقات کشوری سال 1347 در شیراز سخن می گوید . وقتی هر سوالی که از او می پرسم سعی می کند وقتی پاسخ می دهد این پاسخ مستند باشد لذا با این قد کشیده و بالا بلندش از جا بر می خیزد و بدنبال عکس و تصاویر مرتبط با ان موضوع می رود مراعات کرده و سعی می کنم خیلی به زحمت نیفتد او از استعداد بالای جوانان شیروانی در عرصه علمی و ورزشی می گوید و از خاطراتش با ورزشکاران و هنرمندان موسیقی مقامی شیروان در سالن دوازده هزار نفری آزادی که برای اولین بار بصورت نمایدن کشتی چوخه را در این سالن همراه با موسیقی شمال خراسان اجرا نمودند.
در هنگام خداحافظی نمی دانم چرا ناگهان به یاد جمله زیبای هیوا مسیح نویسنده توانمند همشهریمان می افتم که می گوید من از دنیای بی کودک می ترسم و در این لحظه به یک باره با خود تکرار می کنم که من از دنیای بی پیر و بی پیشکسوت می ترسم و ضمن قدر دانی و تشکر صمیمانه از آقای سعادتیار برای او که نگران عمل قلب اش بعد از تعطیلات نوروز است آرزوی سلامتی و بهروزی می نمایم و او هم ضمن آرزوی توفیق و سلامتی برای همه شیروانی ها مجدد یادآوری می کند که ازآقای خالق زاده رئیس اداره ورزش و جوانان شیروان که از ایشان برای مسابقات کشتی چوخه روز 12 فروردین دعوت نموده اند و با توجه به شرایط جسمی نمی توانند شرکت کنند از طرف ایشان عذر خواهی کنیم . او و همه شما عزیزان را به خدا می سپاریم تا گزارش دیگر از فرهیخته دیگر.
شانزده سالم بود که با اسم حکیم ارد بزرگ آشنا شدم فهمیدم شیروانی هستند
. البته علاقه من به حکیم بزرگ به خاطر همشهری بودن با ایشان نبود من عاشق
اندیشه های بدیع و بی نظیر ایشان شده بودم . سخنان حکیم بر دلم می نشست و
این شد که شروع کردم در موردشون و افکارشون تحقیق بیشتری کردم و به جرات می
تونم بگم اولین شیروانی بودم که در موردشون در انجمن های مختلف مطلب می
زدم و از این بابت خوشحال بودم . خیلی سخت بود چون من راهنمایی در زمینه آی
تی نداشتم سعی کردم وبلاگ ها و انجمن های اینترنتی رو بیشتر بشناسم و با
کارکردشون آشنا بشوم .
1383 در سیستم انجمن دهی "ایران و کره" یه انجمن
جدید باز کردم به نام حکیم ارد بزرگ ، و در آن جملات و زندگینامه حکیم ارد
بزرگ را قرار دادم استقبال از انجمن بسیار بود اما متاسفانه سایت انجمن دهی
ایران و کره بعد از یک سال منحل شد و به خاطر این مسئله انجمن حکیم ارد
بزرگ هم که زیر مجموعه آن بود خود به خود پاک شد . بعد در سیستم سایت انجمن
دهی "ایران فارم" یک انجمن دیگه با عنوان "حکیم ارد بزرگ بزرگترین فیلسوف
تاریخ" ایجاد کردم که متاسفانه بعد از یکسال آنهم به سرنوشت انجمن قبلیم
پیوست .
خیلی غصه خوردم
اما این مهم نبود .
مهم این بود که انجمن
هایی که راه اندازی شده بود سخنان حکیم را عمومی کرده بود و هزاران هزار
بازدید کننده آنها باعث ترویج هر چه بیشتر سخنان حکیم شده بود . 1386 به
انجمن تاجیکستان پیوستم که در آنجا ایرانی ها و تاجیک ها و نویسندگانی از
افغانستان درباره حکیم ارد بزرگ و افکارش می نوشتند .
انجمن تاجیکستان
هم دوامی نیاورد و متاسفانه به خاطر رشد سریع انجمن ها و ترویج کدهای جدید
خود به خود ، قابلیتش را از دست داد و آنهم حذف شد از سال 82 وبلاگ هم
داشتم که به موازات انجمن ها حضور داشت آن موقع هنوز بلاگفا بوجود نیامده
بود و بلاگ اسکای و پرشین بلاگ وجود داشتند .
اما من وبلاگم از سیستم
وبلاگ دهی ا نیوز دات نت بود که ساپورت کننده اش استرالیا بود آنهم در
اواسط سال 1385 منحل شد و دو وبلاگ من در اون سیستم پاک شد .
این مواردی که تا اینجا رخ داده بود سالها قبل از شروع به کار سایت
شیران شیروان (سال ایجاد شیران شیروان 87 است) بود پس خواهشا اینقدر نگویید
شیران شیروان حکیم را به شیروان معرفی نمود ! چون این اشتباه است .
به
مرور با همشهریهای دیگری مثل آقای گلیانی در سال 1384 و خانم ستارزاده در
سال 1385 آشنا شدم البته یک نفر دیگر هم بود که به من خیلی کمک و تشویقم
کرد آنهم آقای امیر همدانی بودند که در شهر کراچی پاکستان زندگی می کردند و
هر موقع کمک می خواستم راهنماییم می کردند .
ایشان هم یک سایت داشت با
موضوع سخنان بزرگان ، در "بلاگ می" که سرورش فکر کنم پاکستانی بود سال 86
آنهم پاک شد . آقای همدانی چند مجموعه سخنان از حکیم ارد بزرگ منتشر کرده
بود هم ایشان هم خانم فرزانه شیدا شاعر گرانقدر که برگزیده ایی از سخنان
حکیم ارد بزرگ را منتشر کرده بودند من از منابع آنها خیلی استفاده کردم .
گاهی
می شنیدم فلان شبکه رادیویی و یا ماهواره ایی سخنان حکیم رو برای
مخاطبینشون ارایه کرده اند و یا روزنامه و مجله ایی حاوی سخنان حکیم می
دیدم خوشحال می شدم حس می کردم وظیفه خودم را به عنوان یک انسان شرافتمند
به درستی انجام داده ام . چون بازتاب حرفهای ارزشمند و خوب ، خودش یک وظیفه
انسانی است . بهترین سالهای جوانی من در پای سیستم و به عشق یک اندیشه و
یک آرمان گذشت . خوشحالم که خودمو با بهترین اندیشه همراه کردم از این که
مثل همسن و سالهام که جوانیشون رو به خیابانگردی و غیبت گذراندن ، نگذشت .
یه روز شیروان رو سرچ کردم دیدم وبلاگ تازه ایی به نام شیران شیروان باز
شده سال 87 اومدم دیدم 14 پست منتشر کرده بخش نظراتش رو چک کردم در یکی از
پست ها دیدم یک نفر گفته باید به بزرگانی مثل ارد بزرگ که شیروانی هستند
افتخار کرد .
بعدها وقتی اسم حکیم را سرچ می کردم می دیدم شیران شیروان
در کنار چند نفر دیگر ، اسم حکیم را هم می آورد . برام جالب بود و البته
فهمیدم ایشان هنوز پی به وسعت داستان حکیم و عاشقانش نبرده است . خانم
ستارزاده هم وبلاگ شیروان زیبا در بلاگفا را ایجاد کرد که به هفته نکشیده ،
بلاگفا وبلاگش رو بدون هیچ دلیلی حذف کرد ! مدتی دیپرس شد و بعدش به بلاگ
اسپوت مهاجرت کرد و هنوزم که هنوزه همان وبلاگ رو داره .
آقای گلیانی هم
دو انجمن راه انداخت که من عضو هر دوی آنها شدم یکیش کلا پاک شد و یکیش هم
تا به امروز 5 یا 6 بار مسدود شده و هر بار با یه نام تازه ایی باز شده که
هنوزم هست و می بینید .
همان موقع ها مدتی در انجمن نیک صالحی مطلب
گذاشتم انجمن خوبی بود اما کاربرانش محدود بودند یک دوست خوب در آنجا
داشتم به نام رویا که اونهم مثل من از عاشقان حکیم بزرگ بود و در پنج یا شش
انجمن تایپیک با نام سخنان ارد بزرگ ایجاد کرده بود و یه جورایی گویا با
من کورس هم گذاشته بود باید قبول کنم که اون برنده بود شاید سرعت اینترنتش
خیلی بیشتر از من بود چون در نیک صالحی وقتی آمار پست های من به 450 رسیده
بود آمار ارسال های او از مرز 3500 تا گذشته بود و این برای من شگفت آور
بود . کم کم تب شیران شیروان و کاربرانش بالا گرفت آنها می گفتند چرا در
شیروان یک خیابان به نام حکیم ارد بزرگ نیست ! البته الان هم نیست اما
شورای شهر چند نفر از آدمهای نه چندان سرشناس را انتخاب کرد و یک نامگذاریی
صورت گرفت و در نهایت یک زخم عمیق شد بین شیروانی هایی که در اینترنت به
سرعت در حال زیاد شدن بودند و شورای شهر .
آخرش هم مثل اینکه یک نفر از
همشهری ها به دیدار حکیم رفته بود پیام آورد که حکیم شیروان را دوست دارد
اما تمایلی ندارند در شیروان کسی به خاطر ایشان دچار زحمت شود .
این خبر باعث شد بسیاری از وبلاگ نویسی دست بکشند و آب سردی بود بر انتظارات ما از شورای شهر و نماینده مجلس در آن دوره .
خود من یکسال سکوت کردم خیلی سرخورده شده بودم با خودم می گفتم چرا نباید در شیروان یک کوچه به نام بزرگترین افتخار تاریخ آن نباشد ؟
با خودم می گفتم چرا همه دنیا اسم حکیم ارد بزرگ هست اما در شیروان نیست ؟
اولش
برام خیلی سخت بود اما کم کم با خودم گفتم خوب شیروان که دنیا نیست تازه
شیروان که همیشه دست یه عده باقی نمی مونه و از اون مهمتر نسل من در راه
کسب اقتدار بیشتر برای اداره شهر است پس ما مسیر خودمون رو پیش میریم تا
روزی که ما بشویم مسئولین شیروان . آنوقت است که نام بزرگترین خیابان
شهرمان را می گذاریم حکیم ارد بزرگ و این افتخار هم نصیب خودمان خواهد شد .
با این فکر بود که دوباره برگشتم به جهان مجازی
و
دیگر هم برایم مهم نیست چه کسی در شورای شهر است چه کسی نماینده است و چه
کسی مسئول است . شدم همان اکرم 16 ساله با همان احساس زیبا و لطیف .
این حس رو نمی خوام با هیچ چیزی عوض کنم .
خبر بیمار شدن حکیم ارد بزرگ بدترین خبر زندگی منه .
از 24 فروردین 1394 که مطلع شدم یه جورایی زندگیم به هم ریخته نمی تونم فکرم رو متمرکز کنم با خودم میگم : خدای من چقدر زود دیر شد !
ما هیچوقت نتونستیم حکیم بزرگمون رو از نزدیک ببینیم.
نتونستیم برایش کاری کنیم.
همیشه
توی آرزوهام روزی رو تجسم می کردم که در شیروان یک کاخ سفید و رویایی
ایجاد کنیم و از حکیم بخواهیم بیاید شیروان و فقط برای ما جوانان شیروان
صحبت کند و ما از پندهاشون استفاده کنیم و شیروانی مدرن و زیبا بسازیم .
اما الان حکیم در شهر کرج بیمار هستند یه عده میگن حکیم دیگر در این جهان نیست و ...
و
من و دوستام و هیچکدام از ما مردم شیروان هیچکاری نتونستیم برای بزرگترین
افتخار تاریخ شهرمان بکنیم . به نظرتون این دردآور نیست ؟ این ناراحت کننده
نیست ؟
هست
هست
دوستان خوبم.
از این به بعد کاخ آرزوهای ما چی میشه ؟
میشه آرامگاه ؟!
اینه که میگم ما نسل سوخته هستیم ، پر و بالمون رو سوزندن و هنوز هم مدعی هستند .
اگر حکیم بزرگ حالشون خوب نشه دیگه دوست ندارم در ایران زندگی کنم. این شهر رو باید سپرد به ...
بگذریم
. خواستم حالا که حکیم بزرگمان روی تخت بیماری است ، با شما درد دلی کرده
باشم . حس می کنم سبکتر شدم. و با یک جمله حرفمو تموم می کنم: ((بزرگ
شیروان همیشه دوستت داشته و خواهیم داشت )) .