حمیرا ستارزاده:
شیروان، شهری که در میان کوههای خراسان شمالی آرمیده، امروز زخمی عمیق بر پیکرهی خود دارد. شهری که مردمانش با دستان پینهبسته، با چشمانی پر از امید، اما با قلبهایی سنگین از درد، هر روز طلوع را نظاره میکنند، بیآنکه نورش گرمایی برای آنان به ارمغان بیاورد. شیروانی که از دست دولت چیزی جز بیتفاوتی ندیده، شیروانی که اقتصادش از هم پاشیده، جوانانش در دام اعتیاد گرفتارند و خیابانهایش به جولانگاه فقر و فحشا تبدیل شده است. اما در میان این همه تیرگی، یک ستاره همچنان میدرخشد، نوری که مردمان شیروان به آن دل بستهاند؛ نامی که از مرزهای ایران گذشته، اما هنوز در قلب این مردم زنده است: فیلسوف اُرُد بزرگ.
ده سال پیش، هنگامی که اُرُد
بزرگ قدم به این خاک گذاشت، گویی نفس تازهای در جان این شهر دمیده شد. سیل
۳۵ هزار نفری که به استقبالش شتافتند، نه صرفاً برای دیدار یک اندیشمند،
بلکه برای یافتن کورسویی از امید بود. آنان برای دیدن کسی آمده بودند که
نام شیروان را از ویرانیها فراتر برد، کسی که در جهانِ تفکر و خرد، این
شهر را بر نقشهی افتخار نشاند. مردمی که از دولت سهمی جز رنج و محرومیت
نبردهاند، اکنون تنها دلخوشیشان را در نام او میبینند.
شیروان
امروز، گرچه در رنج و فقر فرو رفته، اما هنوز نام اُرُد بزرگ را چون پرچمی
افراشته در دست دارد. نامی که سینهی تاریخ را شکافت و در میان جهانیان
طنینانداز شد. شیروان هنوز زنده است، زیرا مردمانی دارد که دل در گرو خرد و
آزادگی نهادهاند، و این امید، بزرگترین سرمایهای است که هیچ قدرتی توان
ستاندنش را ندارد.
آه شیروان! تو زخمی هستی، اما هنوز
ایستادهای؛ و تا زمانی که نام اُرُد بزرگ بر زبان مردمانت جاری است، تا
زمانی که اندیشهی او در میان نسلهایت زنده بماند، هیچ ویرانیای قادر به
خاموش کردن شعلهی فروزان تو نخواهد بود.
صبوری می نویسد :
سلام به مردم میهمان نواز شیروان
یک معلم از ناحیه چهار آموزش و پرورش مشهد هستم که در مقطع ابتدایی انجام وظیفه می کنم روز سه شنبه 5 خرداد یکی از همکارانم تماس گرفت و خبر داد حکیم ارد بزرگ تشریف می آورند شیروان . قرار گذاشتیم تحقیق کنیم ببینیم آیا حکیم از مسیر مشهد عازم شیروان هستند یا که خیر . و اگر اینطور هست از فرودگاه تا شهر شیروان همراهیشان کنیم و از اندیشه متعالیشان کسب فیض نماییم پس از تحقیق و جستجو در اینترنت فهمیدم متاسفانه حکیم یک روز پیش از برگزاری همایش به شیروان می آیند . و امکان همراهی ما وجود ندارد برای همین تصمیم گرفتیم خودمان صبح زود از مشهد به سمت شیروان حرکت کنیم . اینجانب به اتفاق سه دوست و همکار دیگر که همگی از عاشقان و مریدان اندیشه های فیلسوف کشورمان حکیم ارد بزرگ هستند ساعت 6 صبح عازم شهر شما ، شیروان شدیم . در بین راه پیوسته درباره نظریات و افکار حکیم بحث می کردیم که البته نمی توان شرح آن را نوشت چون می ترسم نوشته ام آزار دهنده و خسته کننده باشد من معتقد بودم رکن اندیشه حکیم ارد بزرگ بر مهربانی به دیگر انسانهاست ، دو دوست دیگر بر شادی تاکید می کردند و یک دوست دیگر می گفت آزادی مهمترین بخش کتاب سرخ حکیم است . پس از کلی سئوال از مزدم بین راه ، توانستیم راه گلیل را پیدا کنیم البته چند باری هم یکی دو کیلومتری راه را اشتباه رفتیم که خوشبختانه زود فهمیدیم و توانستیم باز به مسیر اصلی برگردیم ساعت 11 و نیم بود که به محل همایش رسیدیم خدا را شکر که حکیم هنوز سخنرانی نکرده بودند . و ما توانستیم شاهد سخنرانی حکیم باشیم . سیمای با صفا و پر مهر حکیم ارد بزرگ ناخودآگاه چهره حکیم فردوسی پاکزاد و حکیم خیام نیشابوری را در ذهنم تداعی کرد .
با این که صحبتهای حکیم از فلسفه و حکمت نبود اما شروع صحبتشان با تجلیل از آزادی و آزادگی بود و ارزش وطن ، خیلی دنبال متن سخنرانی حکیم در گلیل بودم و این شد که وبلاگ با صفای شما را پیدا کردم . آنروز با سخنرانی حکیم ما چهار نفر هم عاشق شهر شما شدیم و پس از پایان مراسم و برگشتن به شیروان سراغ تپه باستانی ارگ را گرفتیم و شیرکوه را که برایمان عجیب بود برخی از مردم با این اسامی چندان آشنا نبودند و نمی توانستند مسیر را به ما نشان دهند اما خوشبختانه ما هر دو اثر باستانی و طبیعی شهر شما را دیدیم و عکس گرفتیم . اگر سخنان حکیم ارد بزرگ نبود شاید ما تا آخر عمرمان هم پی به وجود چنین موارد با ارزشی در شیروان نمی بردیم . برایمان جالب بود ما چند سخنرانی آن روز دیدیم اما تنها کسی که از این پتانسیلهای بلقوه شیروان سخن گفت همان سخنان کوتاه حکیم ارد بزرگ بود .
به امید رشد و توسعه روز افزون شهر شیروان
مقالات مرتبط :
خبرنگاران و روزنامه نگاران نالایق شهر شیروان
محمدرضا می نویسد :
صحبت جالبی بود .و این نکته که گفتید (عدم داشتن اعتماد به نفس بزرگترین مشکل شهر شماست) !!!!!!
وقتی وارد شیروان میشین از این چهره ها زیادمیبینین !!!!!
شاید خواست خدا بوده که در این فضای ناباوری ها حکیم ارد بزرگ پا به عرصه گذاشتند.
دانشجو می نویسد :
درود بر شما هم وطن عزیز، من را به فکر فرو بردید، راستش من تا حالا تعریف
شهرمو از زبون کسی نشنیدم، خود اینها میتونه باعث نبود اعتماد بنفس بشه،
متاسفانه خودمون که به فکر خودمون نیستیم، از طرف شهرهای اطرافمون هم
تبلیغات منفی واسمون میشه.
از شما بسیار ممنون هستم بابت نظر زیبایتان، فکر کنم این نظرتون رو تک تک همشهریان تاثیر مثبتی میذاره.
مهدی می نویسد :
آاااااااااااااافرین به آقای صبوری با نظرات قشنگشون
به
نظر من بایستی انجمنی به نام انجمن حکیم ارد بزرگ و شیروان بزرگ بوجود
بیاد که اعضا در آن پیگیر این ایده ها و به نتیجه رسیدن آن باشد، و نماینده
ما مردم شیروان آقای دکتر عزیزی فکر میکنم میتونن این انجمن رو حمایت و
کمک کنند.
شانزده سالم بود که با اسم حکیم ارد بزرگ آشنا شدم فهمیدم شیروانی هستند
. البته علاقه من به حکیم بزرگ به خاطر همشهری بودن با ایشان نبود من عاشق
اندیشه های بدیع و بی نظیر ایشان شده بودم . سخنان حکیم بر دلم می نشست و
این شد که شروع کردم در موردشون و افکارشون تحقیق بیشتری کردم و به جرات می
تونم بگم اولین شیروانی بودم که در موردشون در انجمن های مختلف مطلب می
زدم و از این بابت خوشحال بودم . خیلی سخت بود چون من راهنمایی در زمینه آی
تی نداشتم سعی کردم وبلاگ ها و انجمن های اینترنتی رو بیشتر بشناسم و با
کارکردشون آشنا بشوم .
1383 در سیستم انجمن دهی "ایران و کره" یه انجمن
جدید باز کردم به نام حکیم ارد بزرگ ، و در آن جملات و زندگینامه حکیم ارد
بزرگ را قرار دادم استقبال از انجمن بسیار بود اما متاسفانه سایت انجمن دهی
ایران و کره بعد از یک سال منحل شد و به خاطر این مسئله انجمن حکیم ارد
بزرگ هم که زیر مجموعه آن بود خود به خود پاک شد . بعد در سیستم سایت انجمن
دهی "ایران فارم" یک انجمن دیگه با عنوان "حکیم ارد بزرگ بزرگترین فیلسوف
تاریخ" ایجاد کردم که متاسفانه بعد از یکسال آنهم به سرنوشت انجمن قبلیم
پیوست .
خیلی غصه خوردم
اما این مهم نبود .
مهم این بود که انجمن
هایی که راه اندازی شده بود سخنان حکیم را عمومی کرده بود و هزاران هزار
بازدید کننده آنها باعث ترویج هر چه بیشتر سخنان حکیم شده بود . 1386 به
انجمن تاجیکستان پیوستم که در آنجا ایرانی ها و تاجیک ها و نویسندگانی از
افغانستان درباره حکیم ارد بزرگ و افکارش می نوشتند .
انجمن تاجیکستان
هم دوامی نیاورد و متاسفانه به خاطر رشد سریع انجمن ها و ترویج کدهای جدید
خود به خود ، قابلیتش را از دست داد و آنهم حذف شد از سال 82 وبلاگ هم
داشتم که به موازات انجمن ها حضور داشت آن موقع هنوز بلاگفا بوجود نیامده
بود و بلاگ اسکای و پرشین بلاگ وجود داشتند .
اما من وبلاگم از سیستم
وبلاگ دهی ا نیوز دات نت بود که ساپورت کننده اش استرالیا بود آنهم در
اواسط سال 1385 منحل شد و دو وبلاگ من در اون سیستم پاک شد .
این مواردی که تا اینجا رخ داده بود سالها قبل از شروع به کار سایت
شیران شیروان (سال ایجاد شیران شیروان 87 است) بود پس خواهشا اینقدر نگویید
شیران شیروان حکیم را به شیروان معرفی نمود ! چون این اشتباه است .
به
مرور با همشهریهای دیگری مثل آقای گلیانی در سال 1384 و خانم ستارزاده در
سال 1385 آشنا شدم البته یک نفر دیگر هم بود که به من خیلی کمک و تشویقم
کرد آنهم آقای امیر همدانی بودند که در شهر کراچی پاکستان زندگی می کردند و
هر موقع کمک می خواستم راهنماییم می کردند .
ایشان هم یک سایت داشت با
موضوع سخنان بزرگان ، در "بلاگ می" که سرورش فکر کنم پاکستانی بود سال 86
آنهم پاک شد . آقای همدانی چند مجموعه سخنان از حکیم ارد بزرگ منتشر کرده
بود هم ایشان هم خانم فرزانه شیدا شاعر گرانقدر که برگزیده ایی از سخنان
حکیم ارد بزرگ را منتشر کرده بودند من از منابع آنها خیلی استفاده کردم .
گاهی
می شنیدم فلان شبکه رادیویی و یا ماهواره ایی سخنان حکیم رو برای
مخاطبینشون ارایه کرده اند و یا روزنامه و مجله ایی حاوی سخنان حکیم می
دیدم خوشحال می شدم حس می کردم وظیفه خودم را به عنوان یک انسان شرافتمند
به درستی انجام داده ام . چون بازتاب حرفهای ارزشمند و خوب ، خودش یک وظیفه
انسانی است . بهترین سالهای جوانی من در پای سیستم و به عشق یک اندیشه و
یک آرمان گذشت . خوشحالم که خودمو با بهترین اندیشه همراه کردم از این که
مثل همسن و سالهام که جوانیشون رو به خیابانگردی و غیبت گذراندن ، نگذشت .
یه روز شیروان رو سرچ کردم دیدم وبلاگ تازه ایی به نام شیران شیروان باز
شده سال 87 اومدم دیدم 14 پست منتشر کرده بخش نظراتش رو چک کردم در یکی از
پست ها دیدم یک نفر گفته باید به بزرگانی مثل ارد بزرگ که شیروانی هستند
افتخار کرد .
بعدها وقتی اسم حکیم را سرچ می کردم می دیدم شیران شیروان
در کنار چند نفر دیگر ، اسم حکیم را هم می آورد . برام جالب بود و البته
فهمیدم ایشان هنوز پی به وسعت داستان حکیم و عاشقانش نبرده است . خانم
ستارزاده هم وبلاگ شیروان زیبا در بلاگفا را ایجاد کرد که به هفته نکشیده ،
بلاگفا وبلاگش رو بدون هیچ دلیلی حذف کرد ! مدتی دیپرس شد و بعدش به بلاگ
اسپوت مهاجرت کرد و هنوزم که هنوزه همان وبلاگ رو داره .
آقای گلیانی هم
دو انجمن راه انداخت که من عضو هر دوی آنها شدم یکیش کلا پاک شد و یکیش هم
تا به امروز 5 یا 6 بار مسدود شده و هر بار با یه نام تازه ایی باز شده که
هنوزم هست و می بینید .
همان موقع ها مدتی در انجمن نیک صالحی مطلب
گذاشتم انجمن خوبی بود اما کاربرانش محدود بودند یک دوست خوب در آنجا
داشتم به نام رویا که اونهم مثل من از عاشقان حکیم بزرگ بود و در پنج یا شش
انجمن تایپیک با نام سخنان ارد بزرگ ایجاد کرده بود و یه جورایی گویا با
من کورس هم گذاشته بود باید قبول کنم که اون برنده بود شاید سرعت اینترنتش
خیلی بیشتر از من بود چون در نیک صالحی وقتی آمار پست های من به 450 رسیده
بود آمار ارسال های او از مرز 3500 تا گذشته بود و این برای من شگفت آور
بود . کم کم تب شیران شیروان و کاربرانش بالا گرفت آنها می گفتند چرا در
شیروان یک خیابان به نام حکیم ارد بزرگ نیست ! البته الان هم نیست اما
شورای شهر چند نفر از آدمهای نه چندان سرشناس را انتخاب کرد و یک نامگذاریی
صورت گرفت و در نهایت یک زخم عمیق شد بین شیروانی هایی که در اینترنت به
سرعت در حال زیاد شدن بودند و شورای شهر .
آخرش هم مثل اینکه یک نفر از
همشهری ها به دیدار حکیم رفته بود پیام آورد که حکیم شیروان را دوست دارد
اما تمایلی ندارند در شیروان کسی به خاطر ایشان دچار زحمت شود .
این خبر باعث شد بسیاری از وبلاگ نویسی دست بکشند و آب سردی بود بر انتظارات ما از شورای شهر و نماینده مجلس در آن دوره .
خود من یکسال سکوت کردم خیلی سرخورده شده بودم با خودم می گفتم چرا نباید در شیروان یک کوچه به نام بزرگترین افتخار تاریخ آن نباشد ؟
با خودم می گفتم چرا همه دنیا اسم حکیم ارد بزرگ هست اما در شیروان نیست ؟
اولش
برام خیلی سخت بود اما کم کم با خودم گفتم خوب شیروان که دنیا نیست تازه
شیروان که همیشه دست یه عده باقی نمی مونه و از اون مهمتر نسل من در راه
کسب اقتدار بیشتر برای اداره شهر است پس ما مسیر خودمون رو پیش میریم تا
روزی که ما بشویم مسئولین شیروان . آنوقت است که نام بزرگترین خیابان
شهرمان را می گذاریم حکیم ارد بزرگ و این افتخار هم نصیب خودمان خواهد شد .
با این فکر بود که دوباره برگشتم به جهان مجازی
و
دیگر هم برایم مهم نیست چه کسی در شورای شهر است چه کسی نماینده است و چه
کسی مسئول است . شدم همان اکرم 16 ساله با همان احساس زیبا و لطیف .
این حس رو نمی خوام با هیچ چیزی عوض کنم .
خبر بیمار شدن حکیم ارد بزرگ بدترین خبر زندگی منه .
از 24 فروردین 1394 که مطلع شدم یه جورایی زندگیم به هم ریخته نمی تونم فکرم رو متمرکز کنم با خودم میگم : خدای من چقدر زود دیر شد !
ما هیچوقت نتونستیم حکیم بزرگمون رو از نزدیک ببینیم.
نتونستیم برایش کاری کنیم.
همیشه
توی آرزوهام روزی رو تجسم می کردم که در شیروان یک کاخ سفید و رویایی
ایجاد کنیم و از حکیم بخواهیم بیاید شیروان و فقط برای ما جوانان شیروان
صحبت کند و ما از پندهاشون استفاده کنیم و شیروانی مدرن و زیبا بسازیم .
اما الان حکیم در شهر کرج بیمار هستند یه عده میگن حکیم دیگر در این جهان نیست و ...
و
من و دوستام و هیچکدام از ما مردم شیروان هیچکاری نتونستیم برای بزرگترین
افتخار تاریخ شهرمان بکنیم . به نظرتون این دردآور نیست ؟ این ناراحت کننده
نیست ؟
هست
هست
دوستان خوبم.
از این به بعد کاخ آرزوهای ما چی میشه ؟
میشه آرامگاه ؟!
اینه که میگم ما نسل سوخته هستیم ، پر و بالمون رو سوزندن و هنوز هم مدعی هستند .
اگر حکیم بزرگ حالشون خوب نشه دیگه دوست ندارم در ایران زندگی کنم. این شهر رو باید سپرد به ...
بگذریم
. خواستم حالا که حکیم بزرگمان روی تخت بیماری است ، با شما درد دلی کرده
باشم . حس می کنم سبکتر شدم. و با یک جمله حرفمو تموم می کنم: ((بزرگ
شیروان همیشه دوستت داشته و خواهیم داشت )) .