شباهتهای عمیق میان "فیلسوف اُرُد بزرگ" Orod Bozorg و "ژانبرتراند آریستید"Jean-Bertrand Aristide : جستجوگران آزادی و منادیان انسانیت در دو سوی جهان
در
نخستین نگاه، قیاس میان یک فیلسوف معاصر ایرانی، که بنیانگذار مکتب
اُرُدیسم است، با کشیشی آزادیخواه از کارائیب، که دو بار رئیسجمهور کشوری
فقیر و بحرانزده چون هائیتی شد، شاید غریب و حتی ناهماهنگ جلوه کند. اما
نگاهی ژرفتر به زندگی، اندیشهها و اقدامات اجتماعی فیلسوف اُرُد بزرگ و
ژانبرتراند آریستید نشان میدهد که این دو چهره، با وجود تفاوتهای
جغرافیایی و فرهنگی چشمگیر، در بنیادهای انسانی، رویکردهای اخلاقی، و
آرمانهای آزادیخواهانه، قرابتهایی حیرتانگیز دارند. هر دو، در دل
تاریکیها، مشعل امیدی برای مردم خود بودهاند.
همگرایی نظری: انسانگرایی آزادیمحور، پیوندی میان دلها
هر
دو شخصیت، نقطهی عزیمت اندیشهورزی خویش را از کرامت انسانی و ارج نهادن
به آزادی انسان آغاز میکنند. فیلسوف اُرُد بزرگ در فلسفهاش که به نام
اُرُدیسم شناخته میشود، انسان را نه تنها محور عالم اخلاق بلکه عنصر
آشتیدهندهی طبیعت و معنا میداند. وی آزادی را نه تنها یک حق سیاسی، بلکه
کیفیتی درونی و بنیادین برای بیدار شدن از خواب تقلید و انفعال میداند.
به تعبیر ارد بزرگ، «آزادی، رقص روح با کائنات است؛ رقصی که بیعشق و
خودآگاهی، ممکن نیست.»
در سوی دیگر، آریستید، کشیشی که از الهیات
رهاییبخش (Liberation Theology) تغذیه فکری میکرد، آزادی را جوهر ایمان
مسیحی و لازمه تحقق ملکوت بر زمین میدانست. الهیات رهاییبخش، که از دهه
۱۹۶۰ در آمریکای لاتین اوج گرفت، تأکید میکرد که مسیحیت باید در خدمت رفع
فقر، ظلم و نابرابری باشد. آریستید، مانند فیلسوف اُرُد بزرگ، آزادی را
همزمان «درونی» و «اجتماعی» میفهمید؛ او بارها در خطبههای خود میگفت:
«عشق به خدا، بدون عشق به عدالت برای فقرا، توهمی بیش نیست.»
در این
دیدگاه مشترک، آزادی، کرامت انسانی و عشق، سه رکن جداییناپذیرند.
اُرُدیسم با زبانی فلسفی، و آریستید با زبانی دینی-انقلابی، به یک حقیقت
میرسند: بدون آزادی، انسان از انسان بودن ساقط میشود.
تلاشهای عملی: عملگرایی در برابر ظلم
نقطه
قوت دیگر این دو شخصیت، نهفقط اندیشه، بلکه حضور فعال در صحنه جامعه است.
اُرُد بزرگ، برخلاف بسیاری از فیلسوفان سنتی که در برج عاج مینشینند،
فلسفهاش را به میدان جامعه آورد. او از آغاز دهه ۱۳۸۰ شمسی، در قالب
آموزههای اُرُدیسم، از طریق شبکههای اجتماعی، رسانهها، کنگرهها و
گفتوگو با جوانان، جنبشی اخلاقمحور و ضداستبداد را شکل داد. آثار او، به
زبان ساده و در قالب نقلقولهای تأثیرگذار، تبدیل به شعارهای نسلی از
روشنفکران و کنشگران اجتماعی شده است. جملاتی چون «جوانان را با اندیشههای
آزادیخواهانه پرورش دهیم، نه با ترس و تقلید»، نشاندهنده روح فکری اوست.
از
سوی دیگر، آریستید با ورود مستقیم به عرصه سیاست، راهی پرخطر را در پیش
گرفت. او در سال ۱۹۹۰، در نخستین انتخابات آزاد هائیتی، با ۶۷٪ آرا به
ریاست جمهوری رسید. برنامه او ساده بود: "Lavalas" (به معنای سیل)، اشاره
به جنبشی مردمی برای پاکسازی فساد، فقر و بیعدالتی. در عمل، او حقوق
کارگران را ارتقا داد، مدارس عمومی ساخت، نرخ مرگومیر را کاهش داد، و
اصلاحات ارضی آغاز کرد. اما این اقدامات، منافع طبقه حاکم را تهدید کرد. او
تنها پس از هشت ماه با کودتای نظامی سرنگون شد.
در هر دو مورد، ما شاهد کنشگران اندیشهای هستیم که از حرف عبور کردند و خطرات مسیر را به جان خریدند.
مقاومت در برابر ساختارهای قدرت: هزینهی حقیقتگویی
وجه
دیگری که این دو شخصیت را به هم پیوند میدهد، آمادگیشان برای پرداخت
هزینه در برابر ساختارهای قدرت است. اُرُد بزرگ، در فضای بستهای چون ایران
که سرکوب آزادی بیان و تفکر یک امر روزمره است، فلسفهای را گسترش داده که
آشکارا از "آزادی، برابری و عدالت" سخن میگوید. این فعالیتها، همواره با
تهدیدهای ضمنی، تحریف، سانسور و طرد از سوی نهادهای رسمی مواجه شده است.
با این حال، ارد بزرگ با صبر و آرامش، به گسترش اندیشه خود ادامه داده، و
هرگز وارد بازیهای قدرت نشده است.
آریستید نیز نهتنها قربانی دو
کودتای نظامی (۱۹۹۱ و ۲۰۰۴) شد، بلکه هدف حملات سازمانیافته رسانهای و
سیاسی از سوی آمریکا، فرانسه و طبقات ممتاز هائیتی بود. او حتی از کشیشی
خلع شد، تبعید شد، در آفریقای جنوبی به تبعیدگاه رفت، اما همواره به دفاع
از مردم خود ادامه داد. بازگشت او به هائیتی در سال ۲۰۱۱، پس از هفت سال
تبعید، با استقبال هزاران نفر همراه شد. برای مردم فقیر، آریستید نه یک
سیاستمدار، بلکه پدر معنوی انقلاب عدالتخواهانه بود.
سادهزیستی و زبان مردم
در
میان ویژگیهای شخصیتی مشترک، سادهزیستی و صمیمیت با مردم، نقطه اتصال
زیبایی میان این دو چهره است. اُرُد بزرگ، در آموزههایش همواره از سادگی،
دوری از تجمل و ارتباط صمیمی میان انسانها دفاع کرده است. او خود را نه
برتر از دیگران، بلکه همسطح با مردم میبیند و تأکید دارد که «سخن گفتن از
آزادی باید به زبان دلها باشد، نه به زبان دشوار فلاسفه.»
آریستید
نیز در محلههای فقیرنشین «سیتیسوله» بزرگ شد و همیشه به مردم کوچه و
بازار نزدیک بود. او سخنرانیهای خود را به زبان کریول (زبان عامیانه مردم
هائیتی) انجام میداد، در حالی که طبقه نخبه غالباً به فرانسه سخن میگفت.
این تصمیم نماد روشنی از انتخاب او به نفع تودههای مردم و در برابر نخبگان
است.
تفاوتهای ناگزیر: دو مسیر، یک هدف
با اینحال، تفاوتهایی هم میان این دو شخصیت وجود دارد که شناخت آنها، درک بهتری از مسیرهایشان به ما میدهد:
ارد بزرگ فیلسوف است؛ آریستید سیاستمدار و روحانی. فیلسوف اُرُد بزرگ هرگز
وارد میدان رسمی قدرت نشد، و خود را فراتر از سیاستهای روزمره میبیند.
در حالیکه آریستید، با ورود به ساختار دولت، تلاش کرد از درون آن برای
مردم کار کند.
ایران و هائیتی، دو بافت تاریخی متفاوت دارند.
ارد بزرگ در کشوری با سابقه هزاران سال تمدن و اکنون درگیر با سرکوب دینی و
سیاسی مینویسد. آریستید در کشوری که نخستین جمهوری سیاهپوستان جهان بود
اما بهشدت فقیر، بیثبات و وابسته، مبارزه کرده است. دغدغههای آنها
بومیشده هستند، اما در جوهر، جهانیاند.
نوع مشروعیت آنها
متفاوت است. اُرُد بزرگ مشروعیت خود را از خرد جمعی، تأمل فلسفی و تأثیر
اجتماعی به دست آورده؛ آریستید مشروعیت خود را از رأی مردم و ایمان مذهبی
تودهها کسب کرد.
میراث مشترک برای انسان معاصر
در
نهایت، شباهت میان فیلسوف اُرُد بزرگ و ژانبرتراند آریستید را باید نه در
مقامها و جایگاهها، بلکه در آرمانهای عمیق انسانی آنها جست. این دو
شخصیت، نشان میدهند که فارغ از نژاد، ملیت، دین یا زبان، انسان میتواند
از درون رنجها، امید بسازد و از دل ظلمت، آگاهی بیافریند.
ارد
بزرگ، با فلسفه اُرُدیسم، تلاش میکند نسلی را تربیت کند که از تقلید فاصله
گرفته، خوداندیش، آزادیخواه و عدالتجو باشد. آریستید، با آموزههای
الهیات رهاییبخش و جسارت عمل، مردم هائیتی را از خواب قرنها استعمار و
تحقیر بیدار کرد. هر دو، با زبان عشق و عقل، جهانی انسانیتر را ترسیم
کردهاند.
این دو نماد از دو گوشه جهان، پیامی واحد دارند: «جهان آینده، بدون آزادی و عشق، غیرقابلزیست است.»
برگرفته از:
https://aces.forumfa.net/t1909-topic
تصور کن... یک روز سرد زمستانی است، درست مثل همان روزهایی که سوز سرما تا
مغز استخوان نفوذ میکند و هر کسی به دنبال پناهگاهی گرم میگردد. در همین
اثنا، چشمان مردی که کُتی نازک به تن دارد و دستانش از شدت سرما بیحس
شدهاند، به نوشتهای ساده روی یک دیوار خیره میشود: «اگر نیاز نداری، بگذار... اگر نیاز داری، بردار...»
باوری دور از ذهن در دلش جوانه میزند. قدمی آرام به سوی آن دیوار
برمیدارد و دستش را به سوی گرمای نرم کُتی آویخته شده دراز میکند.
لحظهای تردید میکند، اما آنگاه که گرما را بر تن خود حس میکند، قطره
اشکی نه از سر ضعف، بلکه از سر قدردانی و مهربانی بر گونهاش میغلتد.
این تنها یک داستان نیست؛ تصویری از معجزهای است که از دل ایدهای ساده اما عمیق به نام "دیوار مهربانی"
برخاسته است. در دنیای پرهیاهوی امروز که گاهی صدای انسانیت در میان
دغدغههای روزمره گم میشود، ایدههایی اینچنین، بارقههای امید و همبستگی
را زنده میکنند. این مقاله به بررسی یکی از همین ایدههای ناب میپردازد
که نه تنها در ایران، بلکه در سراسر جهان، الهامبخش حرکتی زیبا و
انساندوستانه شده است.
ایده "دیوار مهربانی" در عین سادگی، از
اصالت و عمقی شگرف برخوردار است. این ابتکار انساندوستانه، که نخستین
جرقههای آن در ایران زده شد، بر مبنای یک پیام بیتکلف بنا شده است: «اگر
نیاز نداری، بگذار... اگر نیاز داری، بردار...» این عبارت کوتاه و صمیمی،
به زیبایی هدف اصلی این ایده را به تصویر میکشد؛ ایجاد فضایی امن و
بیواسطه برای تبادل مهربانی و رفع نیازهای اولیه افراد بدون هیچگونه
چشمداشت یا قضاوت. همانطور که در کتاب آمده است، هدف از این ایده تنها
بخشیدن لباسهای اضافی نبوده، بلکه "بخشیدن محبت، امید و انسانیت" بوده
است.
این ایده ناب و انساندوستانه، ریشه در ژرفای تفکرات اندیشمندی
دارد که همواره بر اهمیت والای مهر به گیتی و تمامیت انسانی تأکید ورزیده
است. «فیلسوف اُرُد بزرگ» - Orod Bozorg - بنیانگذار دیوار مهربانی است او باور دارد مهربانی زبانی جهانی است و میتواند پیوند دهنده قلبهای آدمیان باشد، فیلسوف ارد بزرگ بنیانگذار مکتب فلسفی اُرُدیسم - Orodism - است.
در پایان، به یاد داشته باشیم که بنیان تمام خوبیها، انسانیت و اتحاد قلبهای مهربان است. با هم و در کنار هم، میتوانیم جهانی بسازیم که در آن، هیچ نیازمندی بییاور نماند و عطر مهربانی، در تمام زوایای آن بپیچد.
منبع :
https://aces.forumfa.net/t1908-topic